آنا پارسیان آنا پارسیان ، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 2 روز سن داره

آنا کوچولوی مامانی

آخرین پنجشنبه سال

1392/12/25 16:01
نویسنده : مامان متین
586 بازدید
اشتراک گذاری

باتردیدهایی که در باره رفتن به فیروزکوه داشتم نهایت تصمیم گرفتیم یه مسافرت کوچولو در آخرین پنجشنبه سال 92 داشته باشیم بابایی جون صبح رفت سرکار و ساعت تقریبا 2:30 یا 3 بود که اومد و کم کم آماده شدیم و حرکت کردیم سمت فیروزکوه , شما هم خیلی خوشحال شدی از چند روز قبل همش میگفتی دلم واسه فربد تنگ شده و بریم پیشش و این یهویی دلتنگی بهونه یی شد واسه رفتن.

با دیدن فربد کلی خوشحالی کردی و اونم ماشاله بزرگ شده بود کلی باهم بازی و شیطونی کردین و طرفای ساعت 7 باهم رفتیم مغازه پسرخاله و یه دوری زدیم و برگشتیم خونه , دختر خاله سمیه هم اومد اونجا و دور هم خوش گذشت .

جمعه صبح بعد صرف کله پاچه و چای آماده رفتن به خونه دختر خاله سمیه شدیم تا سیسمونی پسر کوچولوشو که تو راهه و تقریبا هفته دوم عید بدنیا میاد رو ببینیم , سرویس خوابش و در کل وسایلش خیلی خوشگل بود و من خوشم اومد مخصوصا که فرش اتاقش همونی بود که من قبلا دیده بودم و خوشگل بود واسه ناهار برگشتیم خونه پسر خاله داریوش و بعد ناهار ؛ قلیون  کمی غیبت , صحبت از این ور اونور طرفای غروب برگشتیم تهران , هوا هم سرد و توام با دونه های کوچولوی برف بود .

ساعت تقریبا 8 بود که رسیدم تهران و دیگه حس شام درست کردن نبود مخصوصا با گریه های شما که از دلتنگی حکایت داشت خیلی غصه خوردم که چرا اینقدر از همه دوریم و  بابایی واسه خوشحالیمون شام پیتزا سفارش داد و حال و هوا رو عوض کرد مخصوصا که شما خیلی پیتزا دوست داری دیگه حواست پرت شد .بوس بوس دخمل نازک دلم

پسندها (1)

نظرات (0)