91.7.20
سلام گلی گلی امروز پنجشنبه ست و قراره عمه فرانک اینا بیان خونمون و صبح بابایی با قرار قبلی ماشین رو گذاشت تا بریم خرید دیگه انگار کم کم این رانندگی ما داره کار دستمون میده ولی از حق نگذریم خودم هم بی میل نبودم آخه از بیکاری بهتره و از طرفی حوصله خودمون هم سر نمیره دوتایی بعد خوردن صبحونه آماده رفتن شدیم و اول یه بنزینکی زدیم و بعد هم مشغول به خرید شدیم و در تمام این مدت شما یه دخمل خانم و فهمیده بودی و رو صندلی عقب نشستی و من رو اصلا اذیت نکردی . برگشتنی هم رفتیم پاساژ نزدیک خونه تا یه خرید واسه خودم کنم که از شانس بخاطر یارانه های دستگاه هایposهنگ کرده بودن و دست از پا درازتر برگشتیم خونه . بعد خوردن ناهار به اصرار و پی...
نویسنده :
مامان متین
10:22