آنا پارسیان آنا پارسیان ، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 20 روز سن داره

آنا کوچولوی مامانی

91.8.27

1391/8/27 17:49
نویسنده : مامان متین
558 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دخمل گلم , امروز که مینویسم برات داری کم کم به ماه تولدت نزدیک میشی و این نزدیک شدن یعنی یکسال دیگه بزرگتر شدی و مامان هم کلی ذوق میکنه که تو رو هر روز خانمتر میبینه 

دوباره وقتی شد که برات بنویسم خیلی اتفاقات تو این هفته افتاد اما بخدا فرصتی نبود که بیام و برات بگم ولی به طور خلاصه برات میگم بعد برگشتنمون : تو این هفته همش مهمون داشتیم و یا خودمون مهمونی بودیم شما هم کلی دخمل خوب و بد بودی و کلی مامان رو خوشحال و ناراحت کردی  از ناراحتی ها نمیگم که غمگین نشی که دخمل بدی میشدی و این رو میزارم پای شرایط سنیت ولی خوب دوست داشتم کمی آروم تر , خانمتر و با حوصله تر میشدی آخه همش لجبازی و زورگویی اون همه خوبی و خوشگلیت رو خراب میکنه . با این حال عاشقتم و فکر کن بعد یه روز پر از فراز و نشیب که با تو دارم که چند ساعتش دعوا و داد و بیداد و چند ساعت بعدش بوس و بغل و ابراز علاقه ست بازم وقتی سرت رو میزاری رو پاهام یا بغلم لالا میکنی و یا مواقعی که خوابی و صورتم رو بهت نزدیک میکنم تا مثل گذشته نفست بهم بخوره دیوونه وار دوستت دارم .............

پنج شنبه و جمعه رو هر تلاش کردیم که چکمه یا کفش مناسب پاییز و زمستون واست پیدا کنیم نشد که نشد نمیدونم چرا مدلها اینقدر زشت شدن و شایدم سلیقه ما بده ؟در عوض برات بلوز بافت و زیر سارافونی خریدم و تازه تو هفت حوض یه جایی رو پیدا کردم که لباسای خوشگلی داره و تازه باز شده .

امروز تصمیم گرفتم که ببرمت پانزده خرداد شاید یه چیز مناسب پیدا کنم باهم ساعت 10و نیم از خونه زدیم بیرون و با مترو رفتیم بازار کلی شلوغ بود و با دیدن اون همه آدم من که وحشتم گرفت چه برسه به شما .

یه دوری زدیم و دیدیم که بعله اونجا هم فرقی با هفت حوض نمیکنه نمیدونم مامانی جونم شاید من دیر پسندم ببخشید شما رو هم خسته میکنم .

آنا خانمی خوشحال برای رفتن به ددر .

از دیدن اسب کلی خوشحال شدی گفتی سوارش بشم نمیدونی با چه کلکی تو رو از اونجا دور کردم تازه بعدش هم ترانوا ها رو دیدی و گریه که سوار اونا بشیم و خلاصه به زور بردمت .

برگشتنی تو بازار پسر خاله و سپیده جون رو دیدیم و اونا گفتن میرن باغ و از ما خواستن باهاشون بریم و ما هم رفتیم و این شد که تو باغ بالاخره یه بوت خوشگل واست خرید و خودم هم بی نصیب نموندم و یه چکمه هم قسمت ما شد .

آنا خانمی خسته و کلافه

وای ببخشید مامانی جونم خیلی اذیتت کردم میدونم کلی خسته و ناراحت شدی ولی چه کنم مادر جون هم اینجا نیست که بزارمت پیشش و به خریدها برسم ولی در عوض یه کفش خوشگل داری  بوس بوس

برگشتیم خونه تو بعدیکم بهونه گیری و گریه خوابیدی و الان خواب خواب ؛

خوب بخوابی خوشگلم .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

باران قلنبه
23 آذر 91 0:34
سلام عزیزم دخترم باران مظفری تو مسابقه محرم اتلیه سها شرکت کرده خوشحال میشم اگه به وبمون بیایی و به لینک مستقیم اتلیه بروید وبه باران امتیاز 5 رو بدهید تا 20 دی مهلت دارید واگر قبلا به کودک دیگری رای دادین بازم میتونین به باران من رای بدهید منتظر کمکتون هستم مرسی http://soha.torgheh.ir/festival/festivalPage.php?festival=5