تولد یک سالگی آنا مامانی
وای خدا امروز تولد دخمل گلمه خیلی خوشحالم امروز خدا تورو به ما داد تا از نعمت داشتن دختر خوشگلی مثل تو بی نصیب نباشیم اومدی و زندگی ما رنگ و رویی دیگه به خودش گرفت خیلی خوشحالم قدر تمام عالم میبوسمت عزیزکم .
البته امروز نهم دی 90 ، بخاطر اینکه تولد شما پنجم بودو وسط هفته مجبور شدیم پنجشنبه بگیریم عمو مهدی (شوهر خاله راحله) با کمک بابا خونه رو تزیین کردن خیلی خوشگل شده بود بزرگ که شدی عکساشو بهت نشون میدم خوشگلم .ولی بخاطر اینکه تولدشما مقارن با ایام محرم ماهه نتونستیم یه جشن مفصل بگیریم و فقط دو تا مامانی ها و باباییها و خاله جون و عمه بابا اومدن ان شالله سال های دیگه جبران میکنم عزیزم .بوس
دخترم عروس شده .
آنا خانمی با اینکه این قسمت از تولدت رو دوست ندارم ولی خوب خاطره ست باید نوشتم نمیدونم گلم چرا یهو زدی زیر گریه ؟ شاید دیر وقت بود خسته شده بودی یا کش کلاهت تورو اذیت کرد ولی بهر حال اون شب برای دخمل گلم اسپند دود دادم آخه شاید این همه قشنگی کار دستت داد مموش من . مامان به قربونت.
حالا که آنا آروم شده داره با کادوهاش بازی میکنه الهی صد ساله بشی دختر گلم