مهمونی خونه خاله و روزهای آخر
ناهار خونه خاله راحله بودیم و کلی مهمون داشت داریوش و سپیده جون و سمیه و شوهرش ، مامان و بابا بزرگی و دایی حسن و من و شما وای چقدر زیاد بودیم ولی خیلی خوب بود و خوش گذشت . قرار شد جمعه ساعت 2:30 شب به سمت خونه حر کت کنیم و با سپیده جون اینا میریم .
روزای خوبی بود که زود گذشت هر چند دلمون واسه خونه خیلی تنگ شده بود .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی