در خانه
امروز 90.5.29 به اصرار ما بابایی جون مرخصی گرفت و ما فیروزکوه موندیم کار خاصی نکردیم بابا صبح با پسر خاله رفت مغازه شون و ماهم خونه بودیم نزدیکای غروب هم رفتیم بیرون ولی بخاطر حرکات موزون توام با شیطنت شما مجبور شدیم زود بیایم خونه قرار شد صبح زود با پسر خاله و سپیده جون برگردیم تهران روزای خوبی بود کلا دور هم بودن خوش میگذره .
عشق من عاشقتم ؛ میمیرم برای این ناز کردنت ، آخه دخملی یه مدته هرچی مامانش بهش میگه گوش میکنه مخصوصا موقع گرفتن عکس ، قربون ژستت عزیزکم .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی