90.11.16
امروز رو با یک استرس عجیبی از خواب بیدار شدم نمیدونم مامان جونی اگه امروز بابایی جون مرحله آخر استخدامی بانک سامان رو تموم کنه از خوشحالی چیکار کنم ولی خوب فقط فعلا میشه که براش دعا کنیم از صبح که از خواب بیدار شدی اصلا مامان رو اذیت نکردی و دخمل خوبی بودی و تقریبا سرت به کارهای خودت گرم بود و مامان هم که حوصله ش سر رفته بود شروع کرد با کامواهای اضافه یی که داشتیم برای عروسک خوشگلت یه یکسره بندی بافت ولی فقط جلو لباس رو چون دیگه حسش نبود ان شالله بقیه فردا ؛ شما هم که عشق نقاشی ، شروع کردی به نقاشی و تا یکی دو ساعت بی خیال مامان شدی :
مامان قربون این ادا و اصول ؛ دیگه دارم دیوونه میشم از دست این دخملی عاششششششقتم .تا بعد عزیزکم .............
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی