24 آذر ماه
سلام موش موش مامان
امروز بابایی جون رفته سرکار الان یه مدته خیلی سخت در حال کار و تلاشه و امیدوارم که حاصل این همه زحمتی رو که میکشه ببینه ؛ شما هم میدونم که خیلی دلت براش تنگ میشه ولی خوب چاره ایی نیست باید تا جوونیم تلاش کنیم تا در آینده روزهای خوب و موفقی را در پیش داشته باشیم .
قرار بود سپیده جون دیشب بیاد خونه ما ولی تصمیمش عوض شد و رفت خونه داداشش و امروز واسه ناهار میاد .
غروب با سپیده جون رفتیم بیرون ولی شمارو نبردیم آخه اولا خواب بودی و ثانیا هوا خیلی سرده و من دلم نمیاد تو این سرما شما رو بیرون ببرم حالا یه کم که بزرگتر شدی میبرمت قربون شکل ماهت . بوس
امروز یه پیراهن خوشگل واست خریدم تا روز تولدت بپوشی و عکس آتلیه ات رو هم بااون بندازی واسه خودم و بابایی هم خریدم خیلی امروز حال داد کلی خرید کردم راستی سپیده جون هم داره مامان میشه و خیلی خوشحاله کم کم باید واسه نی نی اون هم بریم خرید.