شب یلدا
امشب شب یلداست بزرگ که شدی مفهوم این شب قشنگ رو واست میگم عزیزم ما چند ساله که این شبا رو رشت نیستیم و معمولا یا خونه عمه فرانک هستیم یا اونا اینجا ولی امسال تصمیم گرفتم از اونا دعوت کنم که بیان اینجا آخه خیلی رفتیم خونشون و نشد که دعوتشون کنم .
از صبح که بیدار شدم به کارای خونه رسیدم از جابجا کردن تا جاروبرقی و پهن کردن فرشایی که تازه از قالیشویی رسیده بود و ..........خیلی خسته شدم مامان جون ؛ شما هم امروز همش بهونه میگیری و فکر کنم بخاطر دندون در آوردنت خیلی کلافه ایی خدا کنه هر چه زودتر دندونات در بیاد و راحت بشی آخه خیلی عذاب میکشم وقتی میبینم دخملم داره درد میکشه .
شب ساعت 7 عمه اینا رسیدن و از ترافیک شدید میگفتن معلومه همه در حال رفتن به مهمونی هستن.
امشب خیلی رقصیدی و کلی تنقلات خوردی امیدوارم دل درد نگیری مخصوصا با اون 4 تا خیاری که پشت سرهم خوردی خدا به دادمون برسه ......... موقع شام هم که نگو نپرس چیکار که نکردی ؛ امروز اصلا نذاشتی یه عکس دسته جمعی بندازیم و همش دوربین رو میگرفتی و میخواستی خودت عکس بگیری حتی به زور یه فال حافظ گرفتیم امان ازدست این دختره .....
آنا و مامان در یه شب قشنگ یلدا