عیدانه آنا خانمی :روز دوم
امروز تصمیم گرفتیم بریم یه کمی برگردیم و از تعطیلات لذت ببریم آخه فرصت در کنار هم بودن خیلی کمه و باید قدر لحظات رو بدونیم همه همنظر بودیم که بریم رامسر آخه عشق کارتینگ و فروشگاههای بین راهی داشت دیوونمون میکرد صبح حرکت کردیم به سمت رامسر و با خاله راحله عمو مهدی و دایی حسن و بابابزرگی و مادر جون رهسپار رامسر شدیم بعد چابکسر و تقریبا میشه گفت نزدیکای رامسر رفتیم تو مجتمع بازی و یه راست رفتیم سراغ کارتینگ و پسرا بعلاوه خودم رفتیم واسه ماشین سواری ؛ بیچاره خاله راحله که خیلی دوست داشت بیاد ولی بخاطر بارداریش نمیتونست و خیلی ناراحت بود .
و شما با مادر جون بابایی بزرگ و خاله راحله ما رو تماشا کردین و خاله راحله از فرصت استفاده کرد و عکسهای زیادی از شما گرفت که یکسری رو برات میذارم و بقیه تو آرشیو لپ تاپ تا بزرگ که شدی ببینی عشقم .
عاشقتم مامانی جون
در ادامه مطالب ..........
عاشق این عکستم گلم .
عجب ژستی ؛ کشتی منو مامانی جونم
الهی من قربون یکی یکدونه خودم .
بعد کلی بازی و تماشای فروشگاه ها رفتیم رامسر واسه ناهار و طبق معمول بابایی جون ما رو برد رستوران براداران ،
آنا خانمی هم مثل یه دخمل خوب و باشخصیت نشست و با مداد رنگی هایی که از فروشگاه کنار رستوران براش خریدیم نقاشی کردو ناهارش رو خورد.
بعد ناهار و کلی خرید که شما تا میدیدی میخواستی رفتیم سمت نمک آبرود و بین راه کنار دریای قشنگ رامسر چند تا عکس خوشگل از دخملی گرفتم .
تو راه چند تا فروشگاه رو هم نگاه کردیم که همونجا بود که سپیده جون و داریوش هم که از سمت شمال داشتن میومدن رشت به ما ملحق شدن و دست جمعی برگشتیم رشت .