90.1.24
سلام مامانی جونم ؛ خیلی خسته ام فکر کن از صبح سر پا تو آشپزخونه و تمیزی خونه ،شما هم یه طرف صدای تلویزیون و تکرار صد باره cd عمو پورنگ از یه طرف و لج کردن شما برای لاک زدن یه طرف ؛ اوضاعیه .
بابا بزرگی صبح رفت خونه دوستش و مامان بزرگی هم رفت پیش دوستش ؛ اونا دیروز ظهر رسیدن تهران و واسه دکتر کمر بابایی قراره تا چند روز اینجا باشن . منم تصمیم گرفتم که فردا که جمعه ست عمه فرانک رو نهار دعوت کنم و بخاطر همین کلی کار دارم خدا کنه شما تا شب دخمل خوبی باشه .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی