آنا پارسیان آنا پارسیان ، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 15 روز سن داره

آنا کوچولوی مامانی

91.3.25

1391/3/27 9:35
نویسنده : مامان متین
306 بازدید
اشتراک گذاری

  عروسکم عاشقتم

خوبی دخملکم ؟ امروزم یه روز دیگه از روزهای خوب خداست ببین چه جوری خودمو دلخوشی میدم میخوام خودم روحیه از دست رفته ام رو سروسامان بدم صبح از خواب بیدار شدم و دیدم مثل یه ماه کوچولو خوابیدی ترجیح دادم از تخت بلند شم و به کارها برسم ولی خوب کاری هم نداشتم زمان هم زود زود میگذشت گفتم زنگ بزنم به مامان محیا جون بریم بازار ولی کار زیاد داشتن و ترجیح دادن خونه بمونن و با خودم گفتم بریم پشت خونه واز  فروشگاهی که اونجا بود خریدهایی رو که داشتم رو تهیه کنم و بعد خوردن صبحونه و بزور آماده شدن شما راهی شدیم خواستم زیاد راه نریم که خسته نشی و باماشین رفتیم تو ماشینم یه آقاهه همش شما رو ناز میداد و به من میگفت حیف نیست دخمل به این نازی رو بدون زدن کرم ضد آفتاب آوردی بیرون و چرا بهش لباس آستین دوبنده پوشندی و ........ از طرفی حق داشت ولی میخواستم بهش بگم به شما چه ولی بی ادبی بود و فقط گوش کردم ؛ بخاطر یه لحظه اشتباه من تو مسیر کلی پیاده روی کردیم و از گرما مردیم از شانسمون اون چیزی رو هم که میخواستم نداشت .

برگشتیم خونه و از اونجایی که ناهار درست نکرده بودم همون الویه دیروز رو خوردیم و منم نشستم پای وبلاگ دخملی .و آنا خانم هم با اسباب بازیهاش سرگرم بود.

تا بعد ....................

با بهم خوردن قرار اومدن سپیده جون اینا ؛ تصمیم گرفتیم بریم پارک ارم که از مدتها شما هوس کرده بودین و تقریبا ساعت ٦:٣٠ یا ٧ بود که حرکت کردیم و فکر کنم خیلی به شما خوش گذشت آخه همه چیزایی رو که میشد سوار شی سوار شدی و تازه با بابایی چرخ فلک بزرگ  و با مامانی ماشین سواری هم کردی:

دخملی در انتظار

 

سر آخر هم با خوردن یه پشمک خوشمزه به پایان ماجرای بازی شما رسیدیم و تصمیم گرفتیم شام رو هم بیرون پارک بخوریم و از اونجایی که هیچ جا محله خودمون نمیشه اومدیم و تو یه رستوران اطراف خونه شام رو خوردیم و شما هم کلی عاشق شام بیرونی و روز خوبی رو گذروندیم .

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مانی محیا
27 خرداد 91 10:12
میبینم که خدا رو شکر خوش گذشته.. همیشه به گردش خانمی


مرسی عزیزم شما هم همینطور