داستان یه روز قشنگ
خانم خوشگله با خونه سازی هایی که مادر جون برات خریده بود یه عروس و دوماد درست کردی که جا داشت برات بزارم (البته مامانی هم بهت کمک کرد میدونم که خودت میتونی ولی منم یه ذره بهت کمک کردم )
یه روز آنا خانمی نشسته بود و نمیدونست چه کنه کلی هم حوصله ش سر رفته بود
کلی اخم و بداخلاقی که من چیکار کنم ؟
بعدش مامانش بهش گفت بیا برام یه عروس بساز آنایی هم یه عروس و داماد خوشگل با یه کیک قشنگ واسه مامانش درست کرد و باهاشون کلی عکس انداخت .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی