خوشمزه های آنا خانم
سلام دخمل خوشگلم
امروز کلی منو اذیت کردی البته اذیت که نبود شاید چون من بی حوصله شدم اسمش رو اذیت میزارم وگرنه احتمالا مقتضی سنیته که بالا و پایین بپری و همش حرف بزنی و یه همبازی داشته باشی که باهاش بازی کنی و بخندی و برقصی و خلاصه کلی کارها ی دیگه و چون من و تو همیشه همیشه با هم هستیم کسی جز من نمیتونه همبازی خوبی برات باشه ولی امان از این مامان بی حوصله تو .
1-یکی از کارای بامزه تو امروز این بود که از اونجایی که رژلب و سایه م تموم شده بود شما خواستی که بدمش بهت تا باهاشون بازی کنی قبلش هزار بار گفتم استفاده نکنی و فقط میتونی داشته باشیشون ولی چند دقیقه بعد دیدم نشستی جلوی آینه و داری خودت رو آرایش میکنی وای خدای من ؛ برگشتم بهت گفتم :آنا خانمی مگه نگفتم استفاده نکن گفتی : نه گنده شدم و اومدی سراغم تا منو آرایش کنی بهت گفتم : هر وقت بزرگ شدی اندازه من شدی میتونی استفاده کنی نه الان بابا پدرامی بدش میاد ناراحت میشه اما بازم کار خودت رو میکردی گفتم : بابایی ناراحت میشها این کار رو نکن بزار بزرگ شی گفتی دارو میخورم (منظور شربت فروگلوبین ه که بهت میدم) گفت اونو میخوری تا قوی بشی نه گنده واستادم جلوت تا بگم اگه قد من شدی خندیدی و گفتی : تو آرایش میکنی بابا ناراحت نمیشه ؛ منو داری امان از دست حاضر جوابی شما بچه ها ...............
2- طبق معمول همیشه هر کی زنگ بزنه باید از گمرک شما اول رد شه بعد اگه صلاح دیدن با من صحبت کنه فکرش رو بکن نشستی رو لگن تو دستشویی که یهو تلفن زنگ میزنه و سپیده جونه از اونجا داد و فریاد که بده به من صحبت کنم و تا رسیدن به هدفت کلی فریاد و داد و آخرش گریه که مجبور شدم گوشی رو بدم به شما تو دستشویی ، ای خدا چیکار کنم با تو....................
موقع صحبت با سپیده جون هم آمار کل زندگی رو بهش دادی و از فربد پرسیدی و گفتی من که مریض بودم بابا پدرامی برام بستنی خرید آخه یکی ندونه فکر میکنه از عمد بهت بستنی دادیم موقع خداحافظی هم برگشتی به سپیده جون گفتی : فربد رو ببوس ، کلی خندیدیم از این شیرین زبونیت عشقکم .
3-بعد ماجرای شیر پاشون گوشی بنده دیگه کمتر میری سراغ گوشیم و یه گوشی قدیمی رو دادیم بهت که مال تو باشه دست از سر گوشی ما برداری ، کلا بازی و آهنگ گوش کردن با گوشی رو دوست داری و هر چی با گوشیه ور رفتی نتونستی آهنگ گوش کنی رو به بابایی کردی و گفتی : چرا آهنگ پخش نمیکنه و بابایی گفت آخه سیم کارت نداره و یکی برات میخرم ، این صبحتها مال چند روز پیش بود امروز برگشتی گفتی یادت رفت سیم کارت بخری بابایی رو داری ..................