ایام محرم ماه 92
امسال محرم ماه مامان جون و دایی حسن و خانمش اومدن پیش ما
و برخلاف سالهای قبل تهران موندیم و بعدا شنیدیم که رشت بارون بود
و خوشحال از اینکه هوای تهران خوب و تقریبا آفتابی.
سه شنبه ساعت 9 یا 10 بود که مامان جون اینا رسیدن و من و شما و بابایی جون رفتیم دنبالشون تو راه هم یه سر رفتیم تا میدونای نارمک تا ببینیم چه خبره .
روز تاسوعا هم صبح بعد خوردن حلیم که همکار بابایی جون زحمتش رو کشیده بودن و صبح بابایی و دایی رفتن تا خونه شون تو مجیدیه و گرفتنش آماده شدیم و رفتیم بیرون البته با ماشین و یه دوری تو هفت حوض و محله های اطراف زدیم و با تماس مامان جون با دایی م رفتیم سمت خونه خواهر زاده زندایی که تو ظفر بود و نزدیک خونه شون هیت بود و ناهار میدادن یه چند دقیقه اونجا بودیم و بعد دیدن اونا و دو تا غذایی که بهمون دادن برگشتیم سمت محله خودمون , تو تمام میدونها و کوچه ها بساط ناهار و غذای نذری بر پا بود و ما هم یه چند تایی غذا بدون دردسر گرفتیم و برگشتیم خونه .
دل تو دلمون نبود که رشت چه خبره ولی با اس ام اس هایی که از اونجا میومد مطمئن شدیم که رشت بارونه و دیدن دسته تو این روزا اونجا امکان پذیر نبود .
شب هم بخاطر سردی هوا و نم نم بارون ترجیح دادیم با ماشین بریم بیرون رفتیم سمت دلاوران و عجب هیت و دسته هایی اونجا بود ولی هوا اینقدر سرد بود که زود برگشتیم تو ماشین.
پنجشنبه هم روز عاشورا بود و هفت حوض نمیدونی چه خبر بود کل مردم دور میدون هفت حوض جمع شده بودن و کلی دسته های عزاداری هم از اونجا رد میشد .
غروب پنجشنبه هم هیات های سینه زنی کم و بیش دیده میشدن و ما هم با ماشین یه دوری زدیم .
جمعه هم قرار شد مادر جون اینا برگردن صبح با هم رفتیم هفت حوض دیگه بیشتر مغازه ها باز بودن و حال و هوای شهر داشت به شکل گذشته ش برمیگشت دایی جون و هدی جون یه سری خرید اشون رو انجام دادن و برگشتیم خونه , غروب هم بردیمشون بیهقی و برگشتن رشت .