جمعه 1 آذر
(این عکس واسه شما ست عشقم بوس بوس)
دیشب مدام فربد بیدار میشد و باعث میشد که ما هم بیدار شیم بخاطر همین شب جالبی نبود و کلی کلافه شدیم بیشتر مامانش که دیگه خسته شده بود .صبحونه رو خوردیم و تصمیم گرفتیم بریم بیرون ولی نمیدونم چی شد که آخرش بابایی جون و پسرخاله داریوش رفتن و ما خانمها بعلاوه فربد کوچولو موندیم خونه و کلی غیبت و چک کردن فیس بوک شد کارمون .
بعد خوردن ناهار هم یه استراحت جزیی رفتیم که یه دوری بزنیم هوا هم خیلی سرد بود اول رفتیم سمت جمهوری تا مسیر رو به پسر خاله م نشون بدیم بیشتر مغازه ها بسته بود و ولی به همون مغازه هایی که باز بود سرکی کشیدیم و یه کتونی واسه شما خریدم پسرخاله هم یه بوت خوشگل واسه پسرش خرید از سرما زود برگشتیم تو ماشین و بعد یه دور کوچولو برگشتیم خونه .
بعد شام یهو سپیده جون گفت برگردیم فیروزکوه که پسر خاله هم موافقت کردن و ساعت 10 برگشتن خونه خودشون.