شروع یه روزه تازه
امروز شنبه نهم مهر ماهه ؛ وای که چه زود روزا میگذره و با روزای شیرین کوچولو بودن تو فاصله میگیره داری کم کم بزرگ میشی و این از طرفی هم مامان رو خوشحال میکنه و هم نگران ؛ نگران از این جهت که چه روزایی در پیش داری و چه اتفاقاتی در آینده منتظر دخملی منه . امیدوارم همش خوب و شیرین باشه عزیزکم.
نمیدونم چرا صبح با گریه از خواب پاشدی شاید خواب بد دیده بودی و شاید نمیدونم ؛بیدار شدی و گفتی ایش ایش جان مامان خوب بگو شیر ،ایش یعنی چی آخه ؟
صبح سپیده جون زنگ زد تا بگه بریم پیششون خوب خیلی دوست دارم بریم ولی حوصله راه رو ندارم پس بهش گفتم تا اون بیاد و احتمالا وسط هفته میاد پیش ما ؛
آنا کوچولو در حال بازی با عروسکهای خوشگلش .
دخملی تصمیم گرفته سی دی مورد علاقه شو نگاه کنه و با دقت در حال تماشای اونه .
تو رو خدا نشستن رو با اخم آخه چرا دخملی ؟
حالا آنا برای دقت بیشتر تصمیم میگیره بره از نزدیک نگاه کنه.
احتمالا با خودت فکر میکنی چرا این مامانی اینقدر از من عکس میگیره ، از چشات معلومه درحال تعجبی دخملی .
روز خوبی داشته باشی میبوسمت .