90.10.19
دخمل گلم دیشب تا صبح بیدار بودم شما هم داشتی تو تب میسوختی خیلی ناراحتم آخه مریضی و ناراحتی تو برام قابل تحمل نیست صبح که از خواب بیدار شدی منو نگاه کردی و گفتی مامان سلام شطوری الهی قربون چطوری گفتنت برم .بعداز ظهر میبرمت دکتر گلم .............
آنا خانمی حال نداری و این مامان رو ناراحت میکنه آخه دیگه شیطون نیستی تا دست به لپ تاپ بزنی عشقم .
از کسلی نمیدونستی چیکار کنی گیر دادی کارتون بزارم و رفتی با عروسکت خوابیدی .
بعدازظهر زنگ زدم دکترت و وقت گرفتم واسه ساعت یک ربع به 6 اما از اونجایی که همش میگفتی بریم ددر ساعت 4:15 آماده شدیم و با کمی دست دست کردن و معطلی رفتیم آژانس و ساعت 5 مطب بودیم شانس آوردیم که کسی نبود و رفتیم تو ؛ دکترگفت که آنا ویروسی شده و از کسی این مریضی منتقل شده و صد البته از بابایی جونه که گرفتی ولی خوب زود رسوندمت دکتر و به گفته آقای دکتر تازه شروع بیماریه و دوره سه تا پنج روزه داره انشالله زودتر خوب میشی گلم مامان مواظبته .
برگشتنی از دکتر خواستم که با تاکسی بیام و دو تایی سوار تاکسی شدیم و شما تو راه کلی حرف زدی اگر چه بعضی حرفهات نامفهومه عزیزکم ولی واسه مامان کلی ارزش داره از شانس تا دم در تاکسی اومد و با آژانس گرفتن فرقی نداشت دم در بابایی رو دیدیم و رفت واست داروهاتو خرید امیدوارم زودتر خوش بشی تا آخر هفته بریم فیروزکوه . میبوسمت عزیزکم خوب بخوابی .