عکسهای گریه یه دخمل شیطون بلا
امروز شنبه یکم بهمن ماهه و تقریبا یک روز در میان تعطیلی داریم و خوش بحال اونایی میشه که در طول ماه یا هفته ها کلی کار میکنن و خسته و کوفته هستن و عاشق حداقل یه روز تعطیلی ؛ نمونه ش بابایی جونه که کمبود خواب داره و تعطیلات مثل یه نقطه امید تو زندگیشه درست مثل روزیکه معلم یا استاد نمیومد و ما از خوشحالی سر از پا نمیشناختیم که ان شالله شما در آینده تجربه خواهی کرد عزیزکم .
امروز برخلاف میلم تصمیم گرفتم عکسهای گریه شما رو واست بزارم هر چند موقع گرفتن عکس از عذاب وجدان داشتم میمردم ولی خوب اینم یه خاطره ست ؛ گریه های آنا خانم بخاطر گرفتن و بازی با گوشی مامانه که باید کم کم ترک بشه البته درسته که هر چی ما داریم متعلق به شماست ولی آخه مامانی جونم من مفید شاید ده بار هم از گوشیم استفاده نکردم و همش دست شماست .
آنا جونی در حال التماس واسه گرفتن گوشی
که کم کم التماس تبدیل به جیغ شد
وبعدش هم گریه های ملتمسانه که اینجا بود که عذاب وجدان اومد سراغم و دلم کلی گرفت الهی مامان قربونت بره عزیزکم .ضمناعزیزکم این عکس رو بکگراند گوشیم گذاشتم خوشگل مامان
خسته از گریه
رفتی و به قول خودت نی نی رو بغل کردی و گریه کردی و البته تونستی دل مامان رو بدست بیاری و گوشی رو ازم گرفتی
ملوسکم در حال آماده شدن واسه خواب بعدازظهر .