90.11.13
سلام گلم؛ امروز پنجشنبه ست و دیشب حدود ساعت ٩ شب بود که سپیده جون و داریوش اومدن و البته با ماشینشون تا ما رو سورپرایز کنن و خیلی خوشحال شدم و از اونجایی که صبح با سپیده جون میخواستم برم لایکو از شب قبل ناهار درست کردم تا صبح خیالم راحت باشه ؛ صبح ساعت ١١:٣٠ بود که رفتیم بیرون و شما پیش بابایی جون و داریوش موندی تازگیهای خیلی با پسرخاله داریوش دوست شدی و کلی تحویلش میگیری و از سرو کولش بالا میری همش بهش میگی دایوش دایوش الهی قربون این صدا کردنت برم که خیلی بامزه ست و داریوش جون خیلی خوشش میاد .
لایکو خیلی شلوغه و آدم کلافه میشه ولی سپیده جون میخواست واسه نی نی کوچولوی آینده ش سرویس خواب بخره و الان که حراجه بهترین فرصته ؛ منم واسه شما پارچه خریدم تا رو بالشی و تشکت رو عوض کنم قشنگه امیدوارم خوشت بیاد عزیزکم ؛
شب هم با بچه ها رفتیم بیرون و یه دور زدیم و شب هم دور هم تا ساعت ٢ بیدار بودیم روز خوبی بود امیدوارم به شما هم خوش گذشته باشه عشقم .