آنا پارسیان آنا پارسیان ، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 15 روز سن داره

آنا کوچولوی مامانی

91.2.9

1391/2/11 10:12
نویسنده : مامان متین
283 بازدید
اشتراک گذاری

امروز صبح سپیده جون زنگ زد که اگه بشه ماشینشون رو بیارن پارکینگ ما چون میخواستن برن بازار و من هم با وجود اینکه میدونستم این کار یکمی بده ولی چاره ایی نداشتم و گفتم باشه، طرفای ظهر ساعت ٣ بود که زنگ زدن اگه دوست داریم باهاشون بریم یافت آباد واسه خرید تخت و کمد نی نی کوچولوشون و منم بعد صبحت با بابایی جون تصمیم گرفتم که بریم البته با کلی دلهره که نکنه شما اذیت کنی .

ساعت ٥ بود که حرکت کردیم و بدون هیچ ترافیکی رسیدیم یافت آباد . وای خدای من دیگه داشتم دیوونه میشدم از این همه مبل و تخت خواب دوست داشتم همشون مال من بود یک لحظه با خودم گفتم کاش نمیومدم ولی خوب تنوع بود و میتونستم با قیمتها هم آشنا بشم آخه واسه خونه جدید تصمیماتی دارم

امروز زیاد اذیت نکردی فقط یه جا که سرویس کودک داشت و میز نقاشی چیده بود واسه شماخیلی جلب توجه کرد و دوست نداشتی بیای بیرون که بالاخره با ترفندهای پسرخاله داریوش اومدی .

خرید امروز من رو برد به دو سال پیش آبان ماه که میخواستم واسه خوشگلم سرویس خواب بخرم البته ما از آپادانا شعبه حسن آباد واسه شما خرید کردیم ولی تماشای این مغازه ها من رو به دوسال قبل کشوند وقتی آنایی منم تو شکمم بود و با مامان وبابا و مادر جون و بابابزرگی واسه خرید میرفتیم بیرون ؛ همیشه خرید واسه نوزاد یه حال و هوای دیگه ایی داره لباسای کوچولو ؛ تختهای رنگی رنگی ؛ عروسک و کفش و ....... امیدوارم یه روزی زنده باشم و برم واسه دخمل گلم سیسمونی بخرم .

راستی شهریور ماه هم زمان زایمان خاله راحله ست و احتمالا تیر یا مرداد هم نوبت اونه که بره سیسمونی بخره حیف که ما رشت نیستیم .

شب که اومدیم خونه بابایی هم دیر از سرکار برگشت و بعد خوردن شام  زود رفتیم واسه لالا آخه خیلی خسته بودیم .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان محیا
11 اردیبهشت 91 11:36
ایشاله برای دومیش بری از اونجا بخری.. محیا هم هر وقت از در خونتون رد میشه کلمه عزیزم آنا یادش میفته و بمن میگه عزیزم..آخه آنا جون منحصر بفرد میگه