بابایی جون
گلکم سلام
دیروز که شهر بازی بودیم مادر جون زنگ زد که بابایی جون میخواد بیاد تهران تا یه سری وسایل که برامون تهیه کردن مثل ترشی و سبزی سرخ کرده و مرغ و .......... رو بیاره و چون خاله ام اینا میرن فیروزکوه بابایی رو هم میارن .
صبح با صدای بابایی جون بیدار شد ی و کلی خوشحالی کردی و تاظهر سرگرم بابایی جون بودی و وقتی فهمیدی که بعدازظهر میره خیلی ناراحت شدی و همش میگفتی نرو ....
واسه بابایی بلیط گرفتیم ساعت 7 میرفت و بردیمش بیهقی و برگشتنی یه چرخی تو شهر زدیم و اومدیم نزدیک خونه آش گرفتیم آشش خیلی خوشمزه بود و تعریفش رو شنیده بودم و به امتحانش میارزید.
کلا جمعه ها رو دوست ندارم خیلی دلگیره حتی اگه بیرون از خونه باشی ؛ ساعتها تو جمعه خیلی دیرتر میگذره و به شب میرسه .
دوستت دارم عشقکم بوس بوس
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی