آنا پارسیان آنا پارسیان ، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 11 روز سن داره

آنا کوچولوی مامانی

آخر هفته پر ماجرا

1392/5/4 12:03
نویسنده : مامان متین
228 بازدید
اشتراک گذاری

سه شنبه مربی اسکیتت نیومد و یه خانم دیگه مسئولیت کار رو به عهده گرفت که باعِث شد صدای خیلی از مامانا در بیاد ولی انگار این خانمه از شما بیشتر کار کشیده بود آخه وقتی اومدم پیشت کلی خسته بودی و کلی آّب خورده بودی و خیس آّب هم بودی , وسط کلاس یهو دیدم خانمی صدا میزنه مامان آنا مامان آنا من ترسیدم چی شده یهو دیدم میگه مامان آنا چیپس و دستمال کاغذی آنا رو بهش بده منو میبینی نگو وسط کلاس به مربیه گفتی چیپس میخوام و نکته جالبش دستمال کاغذیه بود الهی قربون دخمل تمیزه و حساسم برم . مامان دیگه کلی خندیدن و گفتن چقدر دخمل شما رعایت میکنه و معلومه به تمیزی و نظافت اهمیت میده منم خوشحال تو دلم کلی قربون و صدقه ت رفتم .
امروز مامان یاسمین و بیتا گفت که آخر هفته قرار بزاریم جایی بریم و یا شما جمعه شام بیاین پیش ما, تا شوهرامون هم با هم آشنا بشن ,  منم قرار رو موکول کردم به صحبت با بابایی جون و خبر دادن به اونا.
بعد صحبت تلفنی با بابایی اونم قبول کرد و قرار شد چهارشنبه بریم بیرون .
چهارشنبه ساعت 8 رفتیم فشم و خیلی خوش گذشت , دور هم انگار از قبلتر ها همدیگر رو میشناختیم و تا ساعت 12:30 اونجا بودیم بابای یاسمین خیلی خوش برخورد و همشهری ما بود و اونم از ما خوشش اومده بود شما هم با یاسمین کلی بازی کردی و شیطنت؛
اومدیم خونه ساعت 1:30 بود تا خوابیدم و شما هم با تمامی خستگی بازم انرژی داشتی ولی چون قرار شد پنجشنبه صبح بریم بازار به زور خوابیدی
صبح پنجشنبه قرار شد بریم بازار بزرگ , چون مامان یاسمین کلی جاها رو میشناخت و کلی آشنا داشت رفتیم بازار چقدر گرم بود چون ما کسی رو نداشتیم که شما رو بزارم پیشش مجبورا شما رو بردم ولی خدا شکر با وجود گرما خیلی همراهی کردی نتیجه رفتن به بازار یه تی شرت واسه شما و خودم بود مقداری آجیل و یه خورده چیزای ریز .............برگشتیم خونه ساعت 2:30 بود .
غروب هم با بابایی رفتیم بیرون تقریبا ساعت 8 بود یه دوری تو شهر زدیم و بابایی بدون اطلاع قبلی مارو برد(  رضا لقمه ) ولی شما خواب بودی و تا ساعت 11 به خاطر شلوغی رستوران منتظر غذا ها شدیم ملت بعد افطار همه اومده بودن اونجا , برگشتیم خونه شما همچنان خواب بودی و نتونستی از ساندوبچها بخوری و منم برات نگه داشتم تا فردا نوش جان کنی .
میبوسمت عزیزم عاشقتم .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

فاطمه مامان وانیا
4 مرداد 92 12:07
ایشالا دخمل نازتون همیشه موفق باشه لطفا به وبلاگ من سر بزنید، اگه از نی نی شکموی من خوشتون اومد بهش رای بدید کدش 795 هست که باید به 20008080200 ارسال بشه با تشکر