جمعه 4 مرداد ماه داغ داغ
امروز جمعه ست یه جمعه داغ داغ , فکرش رو بکن صبح که از خواب پاشدیم بعد شستن دست و صورت یهو دیدیم آب قطع شد البته بخاطر گرمای بی سابقه تهران اعلام کرده بودن که آّ ب جیره بندی میشه ولی ما چه میدونستیم یهو از خواب پا شی و ببینی آب نیست , همینجا بود که یهو قدر آب رو دونستیم
از همسایه ها جویا شدیم و اونا هم گفتن بعله آب ما هم قطعه , هی زنگ زدیم 122 واسه جویا شدن اینکه کی آب میاد ولی همش مشغول بود و کم کم با شرایط پیش اومده کنار اومدیم نکته جالبش این بود که شما هم همش درخواست آب میکردی در صورتی که روزهای دیگه به زور آب میخوری .
تو این گیر و دار باباجون پیشنهاد داد که دکور اتاق خواب رو عوض کنیم و ما هم قبول کردیم و تو این گرما , بی کولر و بی آب دست به کار شدیم و اتاق خواب رو یه سر و سامانی دادیم بیا و ببین ؛ دیگه تقریبا ساعت 3 بود که آب وصل شد و چقدر خوشحال شدیم .
خسته و کوفته از کار و گرما , تصمیم گرفتیم بریم حموم که دیدیم حالا فشار آب کمه و آب گرم نمیشه بازم نشستیم سر جامون , طرفای ساعت 7 یا 8 بود که خواستیم شام بخوریم شما یهو هوس پیتزا کردی و هی گفتی هی گفتی تا ما هم برات پیتزا سفارش دادیم بعد خوردن شام , مامان یاسمین زنگ زد که ما پارک تمدن هستیم شما هم بیاین تا بچه ها اسکیت کنن و ما هم با وجود خستگی بخاطر شما رفتیم پیششون .
اولش کمی اسکیت بازی کردین ولی بعد هوس تاب و سرسره زد به سرتون؛ از اونجایی که یاسمین اینا شام نخورده بودن اونجا بساط شام رو بر پا کردن و کلی تعارف که شما هم بخورین بعد صرف شام شما و یاسمین و و بیتا رفتین سمت وسایل بازی و ما هم گرم صحبت , تا اینکه ساعت شد 12 و ما هم تصمیم گرفتیم برگردیم خونه .
شب خوش دخملی