بارون بارونه ؛ زمین ها تر میشن ....

بارون بارونه زمینها تر میشن ؛ اره امروز بارون آبان ماهی برای اولین بار چه زیبا بارید.

سلام ماهکم ؛ امروز خیلی نگران حالتم آخه دوباره آبریزش بینی گرفتی و چند بار عطسه زدی خدا کنه این فصلهای قشنگ ولی سرد رو بدون بیماری و نگرانی بگذرونی عشقم .

دیشب همش از خواب بیدار میشدی و میگفتی ایش = شیر ؛ نمیدونم چی شده چند شب همش میگی شیر میخوام بابا پدرامی میگه اون شیر نمیخواد تشنه شه آخه نکنه نزدیک شومینه میخوابی جات خیلی گرمه و ممکنه تشنه باشی ولی خوب دیشب حداقل سه بار ایش خوردی نزدیک ساعت 7 هم بیدار شدی و دیدی بابا پدرامی نیست گشتی دنبالش و منو بیدار کردی گفتی بابا نیست رفته ددد الهی قربون حرف زدنت ولی بابایی دستشویی بود تا بابایی رو دیدی خوشحال شدی و رفتی بغلش ، موقع رفتنش هم گریه کردی ولی با دادن به قول خودت ایش آروم شدی و خوابیدی ؛ بارون هم خیلی زیبا داره میباره وای که چقدر عاشق صداشم ،تا ساعت 10:30 ؛حتی با صدای زنگ تلفن عمه بابا هم بیدار نشدی .امروز تولد عمه فرانک هم هست ولی من یادم رفت بهش تبریک بگم تا شب یادم باشه حتما بهش تبریک بگم اون تنها کسیه که تو این تنهایی تهران هوای ما رو خیلی داره و مثل مادر میمونه .

راستی اینقدر دیشب شیر خوردی پوشکت خیس آب بود و به شلوارت پس زده بود مامانی تقریبا اولین بارت نیست که همچین اتفاقی میافته ولی از یه طرف خندم میگیره و یاد روزایی میافتم که میخوام از پوشک بگیرمت هم ناراحت میشم که جیش میکنی و شلوارت رو خیس میکینی خوشگل مامان .

 امروز بابایی زنگ زد و گفت پول خرید ماشین داره جور میشه خیلی خوشحالم آخه این 5 ماه بدون ماشین خیلی سخت گذشت آخه مامانی هم مثل شما ددریه دیگه چه کنیم .

آنا خانم در حال خوردن ویفر شکلاتی

مرسی مهربونم خودت بخور.

آنا خانم پشت دیوارقایم شدی و خورده های شکلات رو میریزی زمین وای از دست این دختره

عاشقتم مامان جونی.