خونه مامان بزرگی
جمعه ١٣ آبان ١٣٩٠
هوای رشت سرد و بارونی بود و بیشتر ترجیح میدادیم خونه باشیم تا بیرون بریم خاله راحله هم اومد بود خونه مامان بزرگی و دور هم بودیم و شما کلی بازی کردی دایی جونم با مغازه جدیدش سرگرم بود و از من خواست که امروز در چیدمان اونجا بهش کمک کنم شب هم کلی با بابایی بزرگی بازی کردی و خوشحال و شادمان بودی . راستی کلی هم ادای راه رفتن مامان بزرگ منو در آوردی و خیلی بهش توجه میکردی.
بابایی خیلی آنا خانمی رو دوست داره ؛ نشستی رو پشت بابا بزرگی و کلی حال میکنی و باهاش بازی کردی.
روزایی که شمالیم ساعت خواب و روال غذا خوردنت کلی بهم میریزه امشب ساعت ٢یا سه بود که خوابیدی وای وای ..............
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی