خونه مریم جون
جمعه 11 آذر
تصمیم داشتم که دیروز برم خونه دوستم مریم ولی بخاطر مهموناش نشد و امروز ناهار دعوت شدیم خونشون ؛ شما پارسا رو از قبل میشناختی و تو سفر مشهدی که باهم رفته بودیم خیلی با هم خوب بودین و دوست شدین؛
خونه مریم جون خیلی خوش گذشت ضمن اینکه شما با پارسا کلی بازی کردی و بعد ناهار دست جمعی رفتیم لاهیجان و تو ماشین شما و پارسا جون بغل هم نشستین و کلی بازی کردین و اصلا ما رو اذیت نکردین .
تو لاهیجان یه فروشگاه جدید افتتاح شده بود البته نه جدید جدید یه دوسه ماهی بود و مریم جون خیلی اونجا رو دوست داشت باهم رفتیم فروشگاه و شما و پارسا دیگه دست از پا نمی شناختین .
تو فروشگاه واسه اینکه زیاد از ما دور نشین از پارسا مثلا خواستیم که هوای شما رو داشته باشه اونم شما رو بغل کرد .
ولی فکر کنم پارسا جون داری دخملم رو خفه میکنی ها .
شب برگشتیم خونه مامان بزرگی تا واسه فردا که میریم خونه مامان بابایی آماده شیم .