روزایی در کنار دایی جون
بالاخره دایی حسن دل از مغازه ش کند و اومد چند روز پیش ما ؛ شما خیلی خوشحال شدی و مخصوصا با دیدن فربد کوچولو سر از پا نمیشناختی . یکشنبه نهم مهر ماه دایی حسن به همراه داریوش و سپیده جون و فرفود کوچولو قرار شد بیان پیش ما صبح زود از خواب بیدار شدیم و بابایی جون ماشین رو نبرد تا ما به یه سری کارامون برسیم دو تایی رفتیم بازار میوه و کلی خرید کردیم و شما هم کلی کمک ؛ که باعث غرور اینجانب شده بود بعدش هم یه دوری با هم زدیم و برگشتیم خونه ، قرار بود سپیده جون اینا بعد از رسوندن دایی برن فیروزکوه و از اونجایی که تقریبا ساعت 2 میرسیدن پس ناهار پیش ما بودن منم تند تند کارام رو کردم و ناهار رو آماده کردم و بعد اومدن اونا شما کلی خوشحال و ش...
نویسنده :
مامان متین
22:25