هفتم آبان ماه
سلام دخمل گلم ببخشید دوباره یه فاصله زیاد افتاد تو نوشتن خاطراتت ولی بخدااز طرفی سرم شلوغ بود و کمی هم بی حوصله ؛ فکر کردن به این که کی میخوایم خونه بخریم و خونه شمال رو بفروشیم دیگه داره خسته کننده میشه تو این وضعیت هم که معلوم نیست که چه بر سر بازار مسکن میخواد بیاد نمیخوام با این حرفا ناراحتت کنم ولی خدا رو شکر میکنم که کوچولویی و این حرفا واست بی معنا . دهم آبان ماه عروسی عمو پرهامه و ما هم در تدارک آماده شدن واسه جشن عروسی خدا رو شکر الان که دارم برات مینویسم شما و بابایی جون آماده ین و دلواپسیی در این زمینه ندارم بالاخره کفشهای خوشگلت رو از هفت حوض خریدم و برای اولین بار هم مشکی مبارکت باشه گلم . خریدای بابایی...
نویسنده :
مامان متین
13:48