فکرش هم قشنگ نیست
دیروز که بردمت کلاس خوشحال بودی و میگفتی که همش بریم کلاس ولی خوب نمیشه که کوچولوی من ؛ ولی هفته یی دوبار هم خیلی کمه واسه شما که اشتیاق داری تصمیم گرفتم خودم ببرمت جایی که تمرین کنی مربیت میگفت تو پارکینگ خونه هم خوبه اگه بتونه تمرین کنه ؛ وقتی شما داشتی تمرین میکردی من هم با یه خانم آشنا شدم که اصالتا مشهدی بود و شوهرش هم همشهری من , دختر خوبی به نظر میرسید و جالبش هم این بود که بااینکه هم سن من بود ولی یه دختر 13 ساله و یه دخمل 7 ساله داشت و تعجب میکرد که دخمل من هنوز سه ساله شو و میگفت پس دومی رو کی میاری دلش خوش بود , دومی ؟ چی میگه ؟ میدونم تو هم از اینکه یه خواهر یا برادر داشته باشی شاید خوشحال باشی ولی فعلا به قول مهران مدی...
نویسنده :
مامان متین
13:06