آخر هفته
پنجشنبه هفتم شهریور : تصمیم داریم بریم فیروزکوه و قرار شد بابایی جون که از سر کار اومد بریم صبح دوتایی رفتیم حموم و به بقیه کارهام هم رسیدم تا بابایی بیاد به اصرار بابایی جون ناهار هم درست نکردم و تو راه رفتیم سه تا ساندویچ گرفتیم و خوردیم ولی خیلی مزه داد نمیدونم چرا گاهی این ساندویچ ها اینقدر مزه میده و آدم رو یاد روزهای مدرسه که زنگ تفریح ها ساندویچ میخوردیم میندازه . تهران رو که رد کردیم و بعد از دماوند هوا دیگه یه حال دیگه داشت خنک و گاهی با بارون های شدید که گرمای تهران رو از یاد آدم میبرد؛البته پر از تصادف و شلوغ آخه دیگه روزهای آخرتعطیلاته و همه در تکاپوی مسافرت و جبران مسافرتهای نرفته , اینقدر بد رانندگی میکردن که ش...
نویسنده :
مامان متین
16:24