عیدانه آنا خانمی : روزهای دیدو بازدید
دیگه تقریبا تمام روزامون به دیدو بازدید عید میگذشت و جمعه بابایی جون ساعت 4 بلیط داشت که بره تهران و من خیلی ناراحت بودم ولی کاریش نمیشد کرد و باید منتظر میموندیم تا بابایی جون بیاد بعد رفتن بابایی جون یکی دو روز رو هم باپسر خاله داریوش اینا رفتیم موزه خانه های روستایی و فومن و.... که بد نبود و با نبود بابایی زیاد خوش نمیگذشت . راستی مامانی جونم سه شنبه هم دعوت شدیم که بریم جشن عروسی دختر خاله بابایی جون ولی من زیاد دوست نداشتم چون بابایی نمیتونست بیاد و از طرفی چون یهو تصمیم گرفتن جشن بگیرن من چیزی نیاوردم ولی بابایی خیلی اصرار داره بریم و میگه خوش میگذره . و بالاخره تصمیم گرفتم بریم و با مامان مینا که صحبت کردیم گفت جشن در وا...
نویسنده :
مامان متین
1:52