یه روز با یه دخمل خرابکار
سلام دخمل خرابکار خودم دیگه احتمال زیاد پنجشنبه صبح با سواری میریم رشت و امروز خیلی کار داریم که باید انجام بدیم البته مامانی بیشتر کار داره و شما بیشتر تماشاچی هستی . بعد صبحونه یه سری به وبلاگها و فیس بوک زدم که بدجور معتادش شدم و نمیدونم چه جوری برم تو ترک ؛ بعد اونم کم کم لباسهایی رو که میخواستیم ببریم رو آماده کردم و گذاشتم تو چمدون قبلا هم گفتم مامانی جونم از بستن ساک و چیدن لباس کلا بدم میاد و نمیتونم واسه همین همینطوری گذاشتم تا شب بابایی جون بیاد و کمکم کنه ، از اتاق که اومدم بیرون دیدم یهو صدای شکستن میاد و شما انگار ترسیده باشی دویدی بیرون وای قیافه ت دیدن داشت برگشتم تو اتاق دیدم بعله پریدی رو چمدون و شکوندیش حا...
نویسنده :
مامان متین
19:32